آموزش دفاع از خود در پرونده های حقوقی و کیفری

آموزش دفاع از خود در پرونده های حقوقی و کیفری

کتاب تست مدنی شهبازی أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
آموزش دفاع از خود در پرونده های حقوقی و کیفری

آموزش دفاع از خود در پرونده های حقوقی و کیفری

کتاب تست مدنی شهبازی أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

تشخیص غیرقابل طرح بودن اعاده داردسی

تشخیص غیرقابل طرح بودن اعاده داردسی


اعاده دادرسی به عنوان یکی از نهادهای آیین دادرسی کیفری و به قولی به عنوان تجدیدنظر فوق العاده بر اساس مقررات قانون آیین دادرسی کیفری فقط از سوی محکوم علیه قابل طرح است بر خلاف اعاده دادرسی فوق العاده (اعمال ماده 477) که هر دو طرف می توانند آن را اعمال نمایند، اما آن چه بیش از این مهم است در اتخاذ تصمیم قضایی دیوان عالی کشور است که با درخواست اعاده دادرسی و ثبت آن در دیوان عالی کشور، وفق مقررات ماده ۴۷۶ قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر داشته «درخواست اعاده دادرسی به دیوان عالی کشور تسلیم می شود. این مرجع پس از احراز انطباق موضوع درخواست با یکی از موارد موضوع ماده ( ۴۷۴ ) این قانون، با تجویز اعاده دادرسی، رسیدگی مجدد را به دادگاه هم عرض دادگاه صادرکننده حکم قطعی، ارجاع می دهد و در غیر این صورت قرار رد اعاده دادرسی صادر می نماید.» لذا از صراحت مواد قانونی به خوبی بر می آید که اگر دیوان اعاده دادرسی را بپذیرد با تجویز اعاده دادرسی رسیدگی مجدد را به دادگاه هم عرض دادگاه صادر کننده حکم قطعی صادر می نماید لکن اگر آن را نپذیرد تکلیف چیست، عبارت «در غیر این صورت» مذکور در ماده فوق الذکر نشانگر آن است که در صورت عدم پذیرش و عدم انطباق اعاده دادرسی قطعاً «صدور قرار رد اعاده دادرسی» گزینه قانونی است اما مشاهده می گردد که دیوان عالی کشور در برخی موارد بدون این که قرار رد صادر نماید پرونده را با عنوان «غیرقابل طرح تشخیص داده شد.» بایگانی نموده و هیچ اطلاعی به درخواست کننده نیز نمی دهد که تاکنون مبنایی برای این شیوه نیافته ایم!!!



برگرفته از کتاب «مبسوط در آیین دادرسی کیفری، نویسنده: مجتبی باری»

در کانال «میثاق عدالت» (کانال تخصصی آیین دادرسی کیفری) با ما همراه باشید.


نظریه مشورتی در مورد تفاوت رای غیابی کیفری با غیابی حقوقی

1400/03/12


7/1400/224


شماره پرونده: 224-168-1400 ک


 استعلام:


 406مطابق ماده قانون آیین دادرسی کیفری « هرگاه متهم یا وکیل او در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نشود


یا لایحه دفاعیه نفرستاده باشد دادگاه پس از رسیدگی رأی غیابی صادر می و مطابق ماده » کند... قانون آیین 303


دادرسی دادگاه های عمومی وانقلاب در امور مدنی «حکم دادگاه حضوری است مگر این که خوانده یا وکیل یا


قائم مقام یا نماینده قانونی وی در هیچ یک از جلسات دادگاه حاضر نشود و به طور کتبی نیز دفاع ننموده باشد و


یا اخطاریه ابلاغ واقعی نشده باشد» چنانچه متهم در مرحله رسیدگی در دادگاه کیفری و قبل از صدور حکم ،با


وصف ابلاغ واقعی در جلسه دادگاه حاضر نشود، آیا رأی دادگاه بدوی غیابی است؟


پاسخ:


با توجه به اینکه قوانین آیین دادرسی کیفری و مدنی هر یک متضمن قواعد و اهداف خاص دادرسی مربوط


(کیفری یا مدنی) است، ارجاع قواعد دادرسی کیفری به دادرسی مدنی و یا بهعکس؛ جز در زمانی که تصریح


قانونی در هر یک وجود داشته باشد جایز نیست؛ بنابراین در مواردی مانند تعریف حکم غیابی مذکور در ماده


 406 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ، نمی1392 توان از تعریف مذکور در ماده 303 قانون آیین دادرسی


دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379 که خاص آرای مدنی است بهره جست و ضوابط و


معیارهای مربوط به احکام غیابی مدنی را برای شناسایی احکام غیابی کیفری به کار برد و لذا در امور کیفری،


صرف ابلاغ واقعی احضاریه به متهم یا وکیل وی، موجب حضوری محسوب شدن این احکام نمی شود.


روح اله رئیسی


معاون اداره کل حقوقی قوه قضاییه

آیا مهریه یک دست و یک پا واقعا در قانون وجود دارد؟

‍ ⭕️مهریه یک دست و یک پا:

✍سوال:گاهی شنیده میشه که در بین مردم وقتی دونفر زنا باهم انجام میدهند یا اینکه رابطه نامشروع دارند میگن که اگه به دست قانون بیفتند وادار به ازدواج میشوند و مهریه زن یک دست و یک پای شوهر میشه تا نتونه زن را طلاق بده اما با کمی آشنایی با قانون میفهمیم که همچین چیزی اصلا محاله؟

✅پاسخ:مطابق ماده۱۰۷۸قانون مدنی هرچیزی که مالیت داشته باشد و قابل تملک باشد میتوان مهریه قرار داد.هر عقدی که با اکراه باشه غیرنافذ هست.پس طبق دو بند اخیر یک دست و یک پا یا هرعضو دیگری چون مالیت ندارد را نمیتوان مهریه قرار داد و هیچ گاه شخص رو نمیتوان به ازدواج اجبار کرد چون ازدواج صحیح نیست و غیر نافذ هست.

ورود ثالث در اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری

ورود ثالث در اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری


مقنن با تصویب قانون آیین دادرسی کیفری در سال 1392 و نسخ صریح مقررات ماده 18 قانون احیاء دادسراها در گسترش اعمال تشخیص خلاف بین شرع بودن احکام سنگ تمام گذاشت و به موجب مقررات تبصره یک ماده 477 قانون مآرالذکر مقرر داشت «آراء قطعی مراجع قضایی ( اعم از حقوقی و کیفری ) شامل احکام و قرارهای دیوان عالی کشور، سازمان قضایی نیروهای مسلح، دادگاه های تجدیدنظر و بدوی، دادسراها و شوراهای حل اختلاف می باشند.» و هر چند این شیوه قانون نویسی بسیار محل ایراد است لکن اجرای مقررات ماده 477 را حتی به احکام و قرارهای دادگاه بدوی حقوقی و دادسراها و شوراهای حل اختلاف هم تسری داده است. به موجب مقررات ماده ۱۰دستور العمل اجرایی ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 98 « با وصول پرونده در دیوانعالی کشور، رییس دیوان یا معاون قضایی وی پرونده را جهت رسیدگی به یکی از شعب خاص ارجاع می‌نماید. شعبه مرجوع الیه موظف است مبنیاً بر نظر رییس قوه قضائیه‌، ضمن نقض رأی قطعی قبلی رسیدگی مجدد اعم از شکلی و ماهوی را معمول و اقدام به صدور رأی نماید.» بر خلاف آن چه تاکنون یاد گرفته بودیم که رسیدگی های دیوان عالی کشور جز در موارد استثنایی، رسیدگی شکلی است، در اعمال ماده 477 رسیدگی شعب خاص دیوان عالی کشور، قطعاً شامل رسیدگی های ماهوی هم می گردد، حال سئوال اساسی در این خصوص آن است که آیا با شروع رسیدگی ماهوی، می توان قائل به ورود ثالب و جلب ثالث برای اشخاص غیر از طرفین دعوا در دعوای ورود ثالث و طرفین دعوا در جلب ثالث گردید؟!! آیا رسیدگی ماهوی در این موارد از جنس رسیدگی های محاکم قضایی است؟!! البته به نظر می رسد اشکالی در ورود ثالث و یا جلب ثالث وجود نداشته باشد زیرا در رسیدگی های ماهوی بعدی قطعاً ممکن است حقوق اشخاص ثالث مورد تعرض قرار گیرد که راهی جز پذیرش آن دعوای در این مرحله نیست.


در کانال «میثاق عدالت» (کانال تخصصی آیین دادرسی کیفری) با ما همراه باشید.

http://sina7.ir

عدول از اختلاف بین بازپرس و دادستان

عدول از اختلاف بین بازپرس و دادستان


به موجب ماده ۲۷۲ قانون آیین دادرسی کیفری «در صورت اختلاف دادستان و بازپرس در صلاحیت، نوع جرم یا مصادیق قانونی آن، حل اختلاف با دادگاه کیفری دویی است که دادسرا در معیت آن انجام وظیفه می کند.» حال سئوال مهمی که وجود دارد این که چنان چه بین بازپرس و دادستان در نوع جرم یا صلاحیت محلى و مجرمیت متهم، اختلاف نظر پیش آید، لکن پس از اظهار نظر دادستان، بازپرس با توجه به استدلال دادستان، متوجه اشتباه نظر خود گردد آیا باز هم پرونده جهت حل اختلاف مى‏بایست در دادگاه صالح مطرح گردد یا این که بازپرس مى‏تواند با عدول از تصمیمات سابق خود مطابق نظر دادستان که صحیح تشخیص مى‏دهد عمل کند؟ یا عدول وی دیگر جایگاهی ندارد؟ در این خصوص آن چه مهم است این که در پروسه دعاوی کیفری «سرعت در رسیدگی» ملاک مهمی به عنوان فصل الختام خواهد بود و در همین زمینه اداره حقوقی قوه قضائیه در پاسخ به این سؤال حسب نظریه مشورتى 4272/7ـ27/5/1382 اشعار داشته: «عدول بازپرس از تصمیم و نظر قبلى به لحاظ آن‏چه در استعلام ذکر کرده‏اید قانونا بلااشکال است.»


برگرفته از کتاب «مبسوط در آیین دادرسی کیفری، نویسنده: مجتبی باری»

در کانال «میثاق عدالت» (کانال تخصصی آیین دادرسی کیفری) با ما همراه باشید.

https://t.me/joinchat/AAAAAFCp5KKlNIyCJrFxfg

در پیچ اینستاگرام به آدرس misaghe.edalat@ نیز ما را همراهی کنید.

مهلت اعتراض به قرارهای صادره از سوی دادگاه در رسیدگی مستقیم

مهلت اعتراض به قرارهای صادره از سوی دادگاه در رسیدگی مستقیم


به موجب مقررات قانونی در سه مورد دادگاه کیفری مستقیماً به جایگزینی از بازپرس امر تحقیقات مقدماتی را انجام می دهد، حال اگر در این مسیر یکی از قرارهای تمهیدی و یا نهایی را صادر نماید، مهلت اعتراض به این قرار که از سوی دادگاه صادر شده است چند روز است؟ نکته ای که به صراحت در قانون آیین دادرسی تعیین تکلیف نشده است و موجب تشتت آراء گردیده است و از این جهت لازم است توجه نماییم که مهلتهای اعتراض به قرارها در قانون آیین دادرسی کیفری مبتنی بر چند گزینه است: برخی قرارها با توجه به نوع قرار قابلیت اعتراض داشته و زمان خاص دارند و زمان اعتراض مبتنی بر نوع قرار است صرف نظر از هر مرجعی که صادر کننده آن باشد مانند قرار های نظارت قضایی که مستنداً به تبصره ۲ ماده 247 قانون آیین دادرسی کیفری «قرارهای موضوع این ماده ظرف ده روز قابل اعتراض در دادگاه صالح است. چنانچه این قرار توسط دادگاه صادر شود، ظرف ده روز، قابل اعتراض در دادگاه تجدیدنظر استان می باشد.» برخی دیگر از قرارها از جهت مقام صادر کننده قابل اعتراض بوده و مهلت های قانونی زمانی مراعات می شود که آن مقام (بازپرس) صادر نموده باشد مانند مقررات تبصره ماده 270 قانون مذکور که مهلت اعتراض به قرارهای قابل اعتراض صادره از سوی بازپرس را برای اشخاص مقیم ایران ده روز و برای افراد مقیم خارج از کشور یک ماه از تاریخ ابلاغ دانسته است. و نهایتاً همین موضوع در خصوص مقررات کلی صدور قرار از سوی دادگاه ها قابل انتزاع است فلذا به موجب مقررات ماده ۴۳۱ قانون مآرالذکر در خصوص آراء صادره از دادگاه «مهلت درخواست یا دادخواست تجدیدنظر و فرجام برای اشخاص مقیم ایران بیست روز و برای اشخاص مقیم خارج از کشور دو ماه از تاریخ ابلاغ رأی یا انقضای مهلت واخواهی است.» با این وصف در هر مورد باید به نسبت برخورد قانونگذار که به نحو جداگانه عمل شده است، تعیین تکلیف گردد و اغلب قرارهایی که در مقام تحقیقات مقدماتی صادر می شود و دادگاه های کیفری به جانشینی از بازپرس آن قرار را صادر می نمایند تابع مقررات تبصره ماده 270 قانون مذکور است.


برگرفته از کتاب «مبسوط در آیین دادرسی کیفری، نویسنده: مجتبی باری»

در کانال «میثاق عدالت» (کانال تخصصی آیین دادرسی کیفری) با ما همراه باشید. 

http://sina7.ir

اعتراض متضرر از تصمیم قضایی در خصوص اموال

اعتراض متضرر از تصمیم قضایی در خصوص اموال


به موجب مقررات ماده ۱۴۸ قانون آیین دادرسی کیفری «بازپرس درصورت صدور قرار منع، موقوفی یا ترک تعقیب باید درباره استرداد و یا معدوم کردن اشیاء و اموال مکشوفه که دلیل یا وسیله ارتکاب جرم بوده، از جرم تحصیل شده، حین ارتکاب استعمال شده و یا برای استعمال اختصاص داده شده است، تعیین تکلیف کند. در مورد ضبط این اموال یا اشیاء دادگاه تکلیف آنها را تعیین می کند.» در تبصره ۲ ماده مذکور می خوانیم «متضرر از تصمیم بازپرس یا دادگاه در مورد اشیاء و اموال موضوع این ماده، می تواند طبق مقررات اعتراض کند، هر چند قرار بازپرس یا حکم دادگاه نسبت به امر کیفری قابل اعتراض نباشد. در این مورد، مرجع رسیدگی به اعتراض نسبت به تصمیم بازپرس، دادگاه و نسبت به تصمیم دادگاه، دادگاه تجدیدنظر استان است.» ذکر دو نکته در این ماده و تبصره ضروری است اول این که بنا به عبارت بکار برده از سوی مقنن «متضرر» می تواند غیر از طرفین دعوا باشد لکن باید نفع خود را در تقاضای اعتراض ثابت نماید و دوم این که حتی اگر اصل رای صادره در خصوص موضوع قابل اعتراض نباشد، باز هم متضرر که ممکن است شخص خارج از پرونده باشد و از بیرون وارد پرونده شده باشد، حق اعتراض دارد و حتی اگر طرفین پرونده یا یک نفر از آنان تجدیدنظرخواهی خویش را از رای ساقط کرده باشند باز هم می تواند به این موضوع معترض باشد.


برگرفته از کتاب «مبسوط در آیین دادرسی کیفری، نویسنده: مجتبی باری»

در کانال «میثاق عدالت» (کانال تخصصی آیین دادرسی کیفری) با ما همراه باشید.

سینا اختری شیشوان

تکلیف فراموش شده مامور جلب

تکلیف فراموش شده مامور جلب 


جلب به معنی دست گیری و محدود ساختن موقعیت آزادی رفت و آمد می باشد. در قانون آیین دادرسی کیفری از جلب تعریف خاص نشده است اما در بند 3 ماده 122 قانون آیین دادرسی کیفری فرانسه این واژه چنین تعریف شده است: «دستور بازپرس به نیروی عمومی به هدایت فوری متهم به محضر اوست». برخی اساتید معتقدند جلب و دست گیری اقدامی است که به موجب آن مظنون به طور موقت و به عنف برای تحقیق در اختیار ضابطان و سپس مقام قضایی قرار می گیرد. به موجب مقررات ماده ۱۸۲ قانون آیین دادرسی کیفری «مأمور جلب پس از ابلاغ برگه جلب، متهم را دعوت می کند که با او نزد بازپرس حاضر شود. چنانچه متهم امتناع کند، مأمور او را جلب و تحت الحفظ نزد بازپرس حاضر می نماید و در صورت نیاز می تواند از سایر مأموران کمک بخواهد.» از مقررات کلی و شفاف این ماده معلوم می گردد جلب نوعی دست گیری و تحت نظر قرار دادن است و لذا سلب آزادی از مصادیق توقیف در مفهوم عام آن می باشد و باید در مواردی که قانون معین کرده به امر مقام صلاحیت دار و با رعایت ترتیبات قانونی صورت گیرد والا غیر قانونی بوده و مرتکب مستوجب تعقیب خواهد بود، آن چه تاکنون از سوی ماموران اجرای جلب نادیده گرفته است این که تصور می نمایند شخص مجلوب را همواره باید دستبند زده و به مراجع قضایی و یا کلانتری هدایت نمایند در حالی که این امر مستلزم مخالفت و امتناع متهم از دعوت به همکاری و همراهی تا آن مراجع است زیرا به صراحت در ماده مرقوم مقرر شده است که « چنانچه متهم امتناع کند، مأمور او را جلب و تحت الحفظ نزد بازپرس حاضر می نماید...» از مفهوم مخالف این بند چنین بر می آید که در صورت همراهی و همکاری متهم با مامور جلب حق جلب و زدن دستبند بر دست وی را ندارد!!! تکلیف فراموش شده که بسیار محل تامل است.


برگرفته از کتاب « حدود اختیارات و وظایف ضابطین دادگستری ، نویسندگان: مجتبی باری و سرهنگ جواد ابراهیمی»

در کانال «میثاق عدالت» (کانال تخصصی آیین دادرسی کیفری) با ما همراه باشید.@ http://sina7.irhttp://sina7.ir

 نیز ما را همراهی کنید.