ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
## بحران اقتصادی و آغاز تحولات در اسپانیا
نویسنده: سینا اختری شیشوان
در سال ۱۹۳۰ میلادی، جهان درگیر رکود اقتصادی بزرگی بود که تأثیرات عمیقی بر کشورهای مختلف گذاشت. اسپانیا نیز از این قاعده مستثنی نبود و با بحران اقتصادی شدیدی دست و پنجه نرم میکرد. این رکود نه تنها اقتصاد کشور را فلج کرده بود، بلکه باعث افزایش تنشهای اجتماعی و طبقاتی شد. فقر و نارضایتی در میان مردم به اوج خود رسید و جامعه اسپانیا به شدت دچار تفرقه و بیثباتی شد.
در این دوران بحرانی، آلفونسوی سیزدهم پادشاه اسپانیا بود و میگل پریمو دی ریورا به عنوان نخستوزیر دیکتاتور کشور را اداره میکرد. اگرچه مردم نسبت به پادشاه گلایه چندانی نداشتند، اما از ریورا به شدت ناراضی بودند. حتی ارتش اسپانیا نیز از او حمایت نمیکرد و این وضعیت برای کشور بسیار خطرناک بود؛ چرا که ارتش، که باید ستون فقرات حکومت باشد، از رهبر خود ناراضی و روز به روز عصبانیتر میشد.
## سقوط دیکتاتوری و آغاز اصلاحات
آلفونسوی سیزدهم که نگران وقوع جنگ داخلی بود، تصمیم گرفت برای آرام کردن اوضاع، ریورا را برکنار کند و داماسو برنگ را به عنوان نخستوزیر جدید منصوب کرد. این تغییر تا حدی از التهاب کشور کاست، اما مردم همچنان ناراضی بودند و شورشهای کوچک در گوشه و کنار کشور آغاز شد.
با ادامه ناآرامیها، پادشاه بار دیگر نخستوزیر را تغییر داد و این بار خوان باوتیستا آزنار را به این سمت گماشت. آزنار پیشنهاد داد که برای آرام کردن مردم، انتخابات آزاد برگزار شود تا مردم خود نخستوزیر را انتخاب کنند. پادشاه با این پیشنهاد موافقت کرد و انتخابات برگزار شد. در این انتخابات، نیکتو آلکالا زامورا از حزب جمهوریخواه با اکثریت آرا به نخستوزیری رسید.
حزب جمهوریخواه به سرعت قدرت گرفت و پس از چند ماه، رهبران این حزب به پادشاه اعلام کردند که دیگر نیازی به سلطنت نیست و قصد دارند کشور را به جمهوری تبدیل کنند. آلفونسو که حمایت ارتش را نیز از دست داده بود، چارهای جز ترک کشور و رفتن به ایتالیا نداشت.
## جمهوری دوم اسپانیا و اصلاحات بنیادین
پس از اعلام جمهوری، زامورا خود را رئیسجمهور اعلام کرد و پرچم جدیدی برای اسپانیا انتخاب شد که شامل رنگهای قرمز، زرد و بنفش بود؛ رنگ بنفش که در پرچمهای ملی کمتر دیده میشود.
زامورا با هدف ایجاد دموکراسی و اصلاحات اساسی، سه اصل مهم را در دستور کار قرار داد:
1. آزادی بیان
2. آزادی اجتماعات و انجمنها
3. جدایی کلیسا از دولت
دولت جدید به شدت ضد کلیسا بود و تلاش کرد نفوذ کلیسا را از امور کشور حذف کند. این اصلاحات، به ویژه جدایی دین از دولت، مردم مذهبی و کاتولیک اسپانیا را ناراحت کرد و باعث شد حزب رئیسجمهور مجبور شود نخستوزیر جدیدی تعیین کند تا مردم را آرام کند.
## اصلاحات اجتماعی و واکنش مردم
مانوئل آزانیا به عنوان نخستوزیر جدید منصوب شد تا فشار را از روی کلیسا بردارد و حساسیتهای مذهبی مردم را کاهش دهد. در عین حال، آزادیهای بیشتری به مردم داده شد؛ از جمله حق رأی برای زنان که برای اولین بار در تاریخ اسپانیا به رسمیت شناخته شد.
آزانیا همچنین اصلاحات ارضی را آغاز کرد و زمینهای بزرگ اربابان را بین کشاورزان تقسیم کرد تا نارضایتیهای اجتماعی کاهش یابد. با این حال، این اقدامات نه تنها آرامش را به کشور بازنگرداند، بلکه مردم را عصبانیتر کرد و ناآرامیها ادامه یافت.
## بازگشت راستگرایان و تشدید درگیریها
در سال ۱۹۳۳، آزانیا پس از کمتر از دو سال مجبور به استعفا شد و انتخابات جدیدی برگزار نشد. در عوض، در پارلمان رأیگیری شد و آلاهاندرو لرو، یک نخستوزیر به شدت راستگرا، به قدرت رسید. این در حالی بود که تبلیغات کمونیستی باعث شده بود بخش زیادی از مردم اسپانیا به سمت چپگرایی گرایش پیدا کنند.
با روی کار آمدن لرو، اعتصاب عمومی و شورشهای گستردهای در سراسر کشور آغاز شد. ارتش که قدرت زیادی داشت، این شورشها را به شدت سرکوب کرد و بسیاری از کمونیستها در خیابانها کشته شدند. این سرکوبها نه تنها کمونیستها را کاهش نداد، بلکه باعث افزایش تعداد آنها شد.
## شکلگیری جبهه مردمی و قطبی شدن جامعه
چپگرایان پارلمان با هم متحد شدند و جبهه مردمی اسپانیا را تشکیل دادند. این حزب با تبلیغات گسترده و شعارهای جذاب، طرفداران زیادی پیدا کرد و در انتخابات بعدی به راحتی پیروز شد. با پیروزی جبهه مردمی، کشور به دو قطب متضاد تقسیم شد و درگیریهای خیابانی بین چپگرایان و راستگرایان شدت گرفت.
در این زمان، اروپا نیز شاهد رشد افراطگرایی بود؛ آلمان تحت سلطه حزب نازی و هیتلر به شدت راستگرا و فاشیست شده بود و شوروی تحت رهبری استالین به سمت چپگرایی افراطی حرکت میکرد. اسپانیا نیز به همین شکل به دو قطب افراطی تقسیم شد و زمینه برای وقوع جنگ داخلی فراهم شد.
## آغاز جنگ داخلی اسپانیا
در سال ۱۹۳۶، درگیریهای خیابانی به اوج رسید و گروههای ترور تشکیل شدند. حتی سیاستمداران بیطرف نیز قربانی این خشونتها شدند. در همین زمان، مراکشیهایی که تحت سلطه فرانسه بودند، شروع به پیشروی در مناطق اسپانیایی شمال آفریقا کردند و اسپانیا به دلیل مشکلات داخلی قادر به مقابله با آنها نبود.
در این شرایط، ژنرال فرانسیسکو فرانکو، یک ناسیونالیست تندرو، وارد عمل شد. او ابتدا شمال آفریقا را از مراکشیها پس گرفت و سپس به اسپانیا بازگشت تا اوضاع کشور را سامان دهد. فرانکو از دولت چپگرای اسپانیا خواست استعفا دهد، اما آنها نپذیرفتند. در نتیجه، نخستوزیر چپگرا سلاح بین طرفدارانش توزیع کرد و جنگ داخلی به طور جدی آغاز شد.
## حمایتهای خارجی و بمباران گرنیکا
جنگ داخلی اسپانیا به سرعت ابعاد بینالمللی پیدا کرد. شوروی و مکزیک از چپگرایان حمایت کردند، در حالی که پرتغال، ایتالیا و آلمان نازی از راستگرایان پشتیبانی کردند. فرانکو با آلمانیها تماس گرفت و آنها شهر گرنیکا را بمباران کردند؛ حملهای که منجر به کشته شدن ۱۶۰۰ زن و کودک شد و شهر را به ویرانه تبدیل کرد.
این بمباران الهامبخش پابلو پیکاسو برای خلق نقاشی معروف "گرنیکا" شد که وحشت و ویرانی جنگ را به تصویر کشید.
## پیروزی فرانکو و استقرار دیکتاتوری
فرانکو با قساوت و بیرحمی، مخالفان را سرکوب کرد و اردوگاههای کار اجباری شبیه به گولاگهای شوروی ایجاد کرد. با وجود این اقدامات، بیشتر مردم اسپانیا از او حمایت کردند و شهرهای مختلف یکی پس از دیگری به کنترل او درآمد.
پس از تصرف بارسلونا، فرانسه و بریتانیا نیز فرانکو را به عنوان رهبر اسپانیا به رسمیت شناختند. با سقوط مادرید، فرانکو کنترل کامل کشور را به دست گرفت و در اول آوریل ۱۹۳۹ پایان جنگ داخلی را اعلام کرد. بسیاری از چپگرایان کشته یا مخفی شدند.
## اسپانیا در جنگ جهانی دوم
چند ماه پس از پایان جنگ داخلی، آلمان نازی به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم آغاز شد. فرانکو که کشورش از جنگ داخلی ویران شده بود، اعلام کرد اسپانیا توان شرکت در جنگ جهانی دوم را ندارد. هیتلر از فرانکو خواست اجازه عبور نیروهای آلمانی از اسپانیا به شمال آفریقا را بدهد، اما فرانکو در ازای این درخواست، خواستار بخشش بدهیهای اسپانیا به آلمان شد. این موضوع باعث عصبانیت هیتلر شد و روابط دو کشور تیره شد.
در سال ۱۹۴۲، فرانکو به سمت متفقین گرایش پیدا کرد، اما آنها نیز به او اعتماد نکردند و اسپانیا در وضعیت بلاتکلیفی قرار گرفت. با وجود اینکه اسپانیا در اواخر جنگ به متفقین نزدیک شد، اما از پیروزی آنها سودی نبرد و کشور همچنان ویران و فقیر باقی ماند.
## بازسازی اسپانیا و نقش آمریکا
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اسپانیا به دلیل خرابیهای ناشی از جنگ داخلی و کمبود منابع، قادر به بازسازی نبود. فرانکو چارهای جز درخواست کمک از آمریکا نداشت. آمریکاییها به سرعت وارد عمل شدند و با سرمایهگذاری و کمکهای مالی، روند بازسازی اسپانیا را آغاز کردند.
در سال ۱۹۵۶، فرانسه به مراکش استقلال داد و مراکش مناطق شمالی را اشغال کرد، به جز دو شهر سیوتا و ملیا که همچنان متعلق به اسپانیا هستند.
## پایان دیکتاتوری و گذار به دموکراسی
فرانسیسکو فرانکو تا سال ۱۹۷۵ و تا سن ۸۲ سالگی رهبر اسپانیا باقی ماند. پس از مرگ او، سلطنت به خاندان سلطنتی بازگشت و خوان کارلوس اول، نوه آلفونسوی سیزدهم، پادشاه شد. پادشاه جدید از قوانین فاشیستی فرانکو فاصله گرفت و کشور را به سمت دموکراسی هدایت کرد.
در سال ۱۹۷۸، قانون اساسی جدیدی برای اسپانیا نوشته شد که آزادی و دموکراسی را تضمین میکرد. این تغییرات باعث شد اسپانیا پس از ۴۰ سال انزوا، روابط خود را با اروپا بهبود بخشد و به جامعه جهانی بازگردد.
## اسپانیای امروز: پادشاهی سمبولیک و دموکراسی پارلمانی
امروزه، پادشاهی در اسپانیا صرفاً جنبه نمادین دارد و پادشاه هیچ نقشی در قدرت اجرایی کشور ندارد. تمام قدرت در دست نخستوزیر و پارلمان است و اسپانیا به عنوان یک دموکراسی پارلمانی شناخته میشود.
تجربه اسپانیا در قرن بیستم، نمونهای از گذار یک کشور از دیکتاتوری و جنگ داخلی به دموکراسی و ثبات سیاسی است. این مسیر پر فراز و نشیب، درسهای ارزشمندی درباره اهمیت اصلاحات، نقش مردم در تعیین سرنوشت خود و ضرورت احترام به آزادیها و حقوق بشر به همراه دارد.
---
### جمعبندی
تاریخ معاصر اسپانیا، داستانی از بحران، اصلاحات، جنگ داخلی، دیکتاتوری و در نهایت پیروزی دموکراسی است. این کشور با عبور از دوران تاریک و پرتنش، امروز به عنوان یکی از کشورهای پیشرفته و دموکراتیک اروپا شناخته میشود. تجربه اسپانیا نشان میدهد که حتی در سختترین شرایط نیز میتوان با اصلاحات و مشارکت مردمی، مسیر پیشرفت و آزادی را هموار کرد.